گزیدهٔ غزل ۳۲
جان ز نظاره خراب و ناز او ز اندازه بیش
ما به بویی مست وساقی پر دهد پیمانه را
حاجتم نبود که فرمایی به ترک ننگ و نام
زان که رسوایی نیاموزد کسی دیوانه را
خسرو است و سوز دل و ز ذوق عالم بیخبر
مرغ آتش خواره کی لذت شناسد دانه را