غزل شمارهٔ ۱۲۸۲
حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست
مد عمر جاودانش آه حسرت بیش نیست
پشه تا بر دیده من خواب شیرین تلخ کرد
گشت معلومم که نوش این جهان بی نیش نیست
تخم حاجتمندی دنیا به قدر آرزوست
هر که را در دل نباشد آرزو درویش نیست
کوشش بی جذبه نتواند به مقصد راه برد
ورنه در راه طلب از من کسی در پیش نیست
زان ز حرف راست لب بستم که غیر از آه سرد
در بساط سینه صبح صداقت کیش نیست
دیگران را گر به حال خویش می آرد خودی
بیخودان را لشکر بیگانه ای جز خویش نیست
شعر خود صائب مخوان بر مردم کوتاه بین
دیر می یابد سخن را هر که دوراندیش نیست