غزل شمارهٔ ۱۹۲
ما، کانده تو نیاز داریم
دست از تو چگونه باز داریم؟
شادان به غم تو چون نباشیم؟
کز سوز غم تو ساز داریم
با سوز تو از چه رو نسازیم؟
چون لطف تو چاره ساز داریم
تیمار تو گر چه جان بکاهد
از جانش، چو جان، نیاز داریم
سر بر قدمت نهیم روزی
چون همت سرفراز داریم
جانبازی ما عجب نباشد
چون ما دل عشقباز داریم
گر جان برود، چه باک ما را؟
جانا، چو تو دلنواز داریم
دریاب، کز آتش فراقت
اندیشهٔ جانگداز داریم
بنما، که در انتظار رویت
پیوسته دو چشم باز داریم