غزل شمارهٔ ۳۸۷۴
کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد
درین ریاض گل آتشین نمی باشد
زخنده گل صبح این دقیقه روشن شد
که عیش جزنفس واپسین نمی باشد
درازدستی ماکردکار برما تنگ
وگرنه جامه بی آستین نمی باشد
به هر طرف نگری دورباش برق بلاست
به گرد خرمن ما خوشه چین نمی باشد
ز سرفرازی ما اینقدر تعجب چیست
همیشه دانه به زیر زمین نمی باشد
گهر مبر به سرچارسوی خودبینان
که غیرآینه آنجا نگین نمی باشد
تمام مهر و سراپا محبتم صائب
به عالمی که منم خشم وکین نمی باشد