غزل شمارهٔ ۲۸۸
فرش زمردین به زمین در کشیدهاند
و آنگه برو، ز گل، علم زر کشیدهاند
دوشیزگان باغ طبقهای سیم و زر
بر سر نهاده، پیش صنوبر کشیدهاند
آن سبزهای سایه نشین بین، که پیش گل
دامن ز ماهتاب وز خور در کشیدهاند
گلها به دستیاری نم شاخ سبزه را
از خاک بر گرفته و در بر کشیدهاند
بر لوح خاک صورت کرسی لاله را
گویی که عرشیان به قلم بر کشیدهاند
خط بنفشه گرد رخ شاهدان باغ
هم تازه نقش بسته و هم تر کشیدهاند
شب را و روز را به ترازوی مهر و ماه
دریاب تا: چگونه برابر کشیدهاند؟
مرغان صبح خیز چو عشاق اشک ریز
در پردههای تیز فغان در کشیدهاند
ترکان گل ز راوق شبنم شراب صرف
در جام لاله کرده و اندر کشیدهاند
بر روی سوسن از خط رنگین نگاه کن
کز سیم و لاجورد و معصفر کشیدهاند؟
با سروشان اگر نه خلافیست در ضمیر
این بیدها ز بهر چه خنجر کشیدهاند؟
ای باغبان، به سرزنش بید و سرو کوش
تا خود چرا ز خط چمن سر کشیده اند
خرم دل آن کسان که درین دم به یاد دوست
چون اوحدی نشسته و ساغر کشیدهاند