گزیدهٔ غزل ۲۱۸

یاری دل ما به رایگان برد
تا دل طلبیم باز جان برد
عشق آمد و گردن خرد زد
دزد آمد و سر ز پاسبان برد
ماندیم از آن حریف دل دزد
زد قلعه و مهره رایگان برد
جان دادم و درد تو خریدم
این را تو ببر که خسروان برد