غزل شمارهٔ ۲۲۱۹
لطف و قهر زمانه هر دو یکی است
گره دام و دانه هر دو یکی است
پشت و رو نیست کار دنیا را
شب و روز زمانه هر دو یکی است
دیده خوابناک غفلت را
صور حشر و فسانه هر دو یکی است
خنده برق در سبکسیری
با نشاط زمانه هر دو یکی است
خاکساران بی تعین را
مسند و آستانه هر دو یکی است
نقد باشد قیامت عاشق
پیش ما گور و خانه هر دو یکی است
نیست از هم جدا دل و دلدار
چون دو لب، این دو دانه هر دو یکی است
جلوه آب خضر در ظلمات
با شراب شبانه هر دو یکی است
خانه با یار خانگی زیباست
ورنه زندان و خانه هر دو یکی است
ما که از بال خویش در قفسیم
بیضه و آشیانه هر دو یکی است
نسبت کشتی شکسته ما
با کنار و میانه هر دو یکی است
صائب این آن غزل که تنها گفت
بد و نیک زمانه هر دو یکی است