غزل شمارهٔ ۸۴۵

نعمت الله است عالم سر به سر
نعمت الله در همه عالم نگر
آفتابی رو نموده مه لقا
گشته پیدا فتنهٔ دور قمر
چون یکی اندر یکی باشد یکی
آن یکی در هر یکی خوش می شمر
ذوق سرمستان اگر داری بیا
از سر دنیی و عقبی در گذر
جان کدام است تا بیان جان کنم
سر چه باشد در سخن گویم ز سر
هرچه او از جود او دارد وجود
معتبر باشد نباشد مختصر
گر خبر پرسی ز سرمستان ما
نعمت الله جو که او دارد خبر