غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
کیفیت می با لب شکرشکن توست
نقلی که می از خویش برآرد دهن توست
کرده است شکرخند به شیرین دهنان تلخ
این شور که در پسته شکرشکن توست
در دیده ما حاشیه گلشن رازست
خطی که به گرد لب رنگین سخن توست
سروی چو تو این سبز چمن یاد ندارد
پیراهن گل، تر ز قماش بدن توست
از غیرت پیچ و خم آن موی میان است
هر تاب که در زلف شکن بر شکن توست
هر چند خط سبز بود آیه رحمت
چون سبزه بیگانه گران بر چمن توست
از موی شکافان جهان است سرآمد
این تیغ زبانی که نهان در دهن توست
خورشید کز او نعل فلکهاست در آتش
پروانه پر سوخته انجمن توست
بر دوزخیان میوه فردوس حرام است
دندان هوس کند ز سیب ذقن توست
صائب طمع بوسه ز دلدار فضولی است
زان لقمه بکش دست که بیش از دهن توست