صفت زن بد

ملک‌الشعرای بهار / منظومه‌ها / کارنامهٔ زندان

نیز دانم زنی ثقیل وگران
در عزای حسین‌، جامه‌دران
خاندانش مقدس و مومن
شوی برنا و خود کثرالسن
پای‌بند امید و بستهٔ بیم
به نعیم بهشت و نار جحیم
بوده زایر به کربلا و حرم
ننموده رخی به نامحرم
شوهری‌ مهربان‌ و خوب و ظریف
پاکدامان و گرم‌جوش و حریف
با همه زفتی و گرانی زن
شوی قانع به مهربانی زن
این زن ار لغزشی کند شومست
در بر عقل و شرع‌، مذمومست
با چنین حال‌، دیو راهزنش
کرده جا در میان پیرهنش
چادری نیمدار کرده بسر
با کنیزی نهاده پای بدر
شوی غافل ز کار همخوابه است
به گمانش که زن به گرمابه است
لیک آن قحبه خفته زیر کسان
صبح تا ظهر خورده ...کسان
دل‌ ازین‌ روسپی گسیختنی است
خونش‌درهرطریقه‌ربختنی‌است