اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است
ماه ربیع نیست که ماه محرم است
گر باد نوبهار وزد اندرین ربیع
همچون محرم‌ از چه‌ جهان غرق‌ ماتم‌ است
در عاشر محرم اگرکشته شد حسین
در عاشر ربیع چرا دل پر از غم است
باز این مصیبت نو و این نوحه بهر چیست
آن‌نوحه ومصیبت دیرین مگرکم است
تاکی جهان بکشتن آزادگان جریست
تاکی فلک به خواری پاکان مصمم است
درآخرالزمان چه غمی داده است روی
بر شیعیان‌، که بر همه غم‌ها مقدم است
گویی دراهل فرش بود ماتمی عظیم
کافغان وشور وولوله درعرش‌اعظم است
یاخود عزای تازه و سوگ دوباره ای
این مه بر آل محمد فراهم است
پیغمبر خدای چرا نوحه می کند
گویی به یاد قبر سلیل مکرم است
شاه رضا شهید خراسان غریب طوس
کاتش به قلب پاک وی افکند توپ روس
شاهی که خون کند دل احباب‌، غربتش
پر خون شد از جفای بداندیش تربتش
جور غریب مایهٔ اندوه و کربت است
جور از پس وفات‌، فزونست کربتش
محصور شد ز خیل عدو درگهی که بود
خلق دو کون درکنف لطف و عزتش
آن آستانه‌ای که خدا کردش احترام
دردا که توپ روس برانداخت حرمتش
صحنی که داشت قیمت جان‌ها غبار او
نعل سمند حادثه بشکست قیمتش
سوراخ شد زتیرجفا پیکری که بود
پشت نهم سپهر، کمان بهر خدمتش
غلطید در دماء شهیدان تنی که بود
آب حیوه‌، ربزه‌خور خوان نعمتش
درپای قهر حق ز چه‌رو موج زن نگشت
زبن کینه‌هاکه رفت به دریای رحمتش
ای حجه خدای ز غیبت برآر سر
بنگرکه با خدای چه کردند و حجتش
بیدارگشت فتنه‌، چرا رخ نهفته‌ای‌!
برپای شد قیامت کبری‌، چه خفته‌ای‌!
رضوان درند جامه و زد پیرهن به نیل
خون موج‌زد ز چشمهٔ‌ تسنیم و سلسبیل
گرد عزاگرفت سراپای عرش حق
خاک الم نشست به رخسار جبرئیل
بارید سنگ فتنه به گهوارهٔ مسیح
افتاد نارکینه به گلخانهٔ خلیل
کروبیان سدرهٔ رحمت پریده رنگ
پرسان بیان واقعه از حضرت جلیل
کایانجی و کشتی او شد نهان به موج
آیاکلیم و امت او غرقه شد به نیل‌؟
آیا خلیل زآتش نمرود شد هلاک
آیا خراب‌، خانهٔ حق شد ز قوم فیل‌؟
آیا شکست‌، قائمه ی جیش مصطفی
از جیش خصم و لشکر اسلام شد ذلیل‌؟
آیاکه مرتضی است زتیغ ستم فکار
آیاکه مجتبی است ز زهر جفا علیل‌؟
آیا دوباره خون حسین وکسان او
گشته است برگروه زنازادگان سبیل‌؟
ایشان‌در این‌سخن‌، که‌برآمد زخاک طوس
از چارسو خروش غم‌انگیز توپ روس
ای حجه زمانه دل ما به جان رسید
تعجیل کن که فتنه ی آخر زمان رسید
دزدان شرع لاف دیانت همی زنند
ای حجت خدای گه امتحان رسید
دین زین شکست‌های ییاپی زدست رفت
هنگام فتح و زندگی جاودان رسید
اسلام از تطاول اعدا ز پا فتاد
بر ما ز دستبرد اجانب زیان رسید
قصد خراب کردن ایرانیان نمود
آن سیل فتنه‌ای که به هندوستان رسید
خودمی‌نگو‌یم این که به‌ ایران چه می‌رسد
یا خود چه لطمه‌ای به‌ سریرکیان رسید
ای پیشتاز لشکر اسلام درنگر
بر این مصیبتی که بر اسلامیان رسید
بنگر که از زمین خراسان ز جور روس
افغان و شور و غلغله بر آسمان رسید
بنگرکه در میان شبستان جد تو
خون‌های کشتگان جفا تا میان رسید
بنگرکه در ضریح رضا تیر آتشین
از چارسو برآن تن بهتر ز جان رسید
برآن ضریح‌، توپ مسلسل زدند آه‌!
آتش به قلب احمد مرسل زدند آه‌!
تاریک شد زمانه و گم گشت راه دین
مغلوب شد زکثرت اعدا سپاه دین
شد بی‌حقوق هرکه نشان داد راه حق
شد بی‌پناه هرکه شد اندر پناه دین
درغم بماند هرکه شد او غمگسار شرع
بیداد یافت هرکه شد او دادخواه دین
پرشد جهان ز خیل خدایان ملک و مال
بیگانه شد به چشم خلایق اله دین
چندان غبار فتنه و بدعت پدیدگشت
کاینک به راه کفر بدل گشته راه دین
نی حاکمی که دفع کند اشتغال ملک
نی عالمی که رفع کند اشتباه دین
ای آفتاب دنیی و دین چند در حجاب
بنگر به حال تیره و روز سیاه دین
ای پادشاه دین بنگرکاوفتاده باز
از توپ روس زلزله در بارگاه دین
بنگر که کرد دشمن ناپاک دین تباه
آماج تیرکینه تن پاک شاه دین
بنگرکه از زمین خراسان ز توپ روس
بر آسمان زبانه کشد دود آه دین
این آتش ار ز ملک خراسان گذرکند
ترسم به خاک یثرب و بطحا اثرکند
این بارگاه کیست چنین خالی و خراب
خائن به جای خادم وآتش به جای آب
درگاهش از تزاحم دین‌پروران تهی
ایوانش از تطاول بیگانگان خراب
سوراخ گشته گنبدش از توپ قلعه کوب
پرگردکشته حضرتش از ظلم بی‌حساب
برق تفنگ برشده جای چراغ برق
نار سعیر در شده جای زلال ناب
رخشنده گنبدش شده پنهان بدود توپ
چون روی حور پنهان در نیلگون نقاب
گاه اذان شام فراز مناره‌اش
غران خروش توپ که قد قامت العذاب
در زیر طاق و پای ضریح مطهرش
هنگامه‌ای که کاش نبیندکسش به خواب
زوار بی گناه و فقیران بی‌نوا
تن‌ها به‌ره فتاده ورخ‌ها به‌خون خضاب
آنجاکه بوده مسکن کروبیان قدس
خاکم به سر! چرا شده منزلگه کلاب
این کاخ جای بوسهٔ شاهان عصر بود
اسب عدوکجا و چنین کاخ مستطاب
خواب است این حدیث که گوینده‌ایم ما
گر نیست خواب پس ز چه رو زنده‌ایم ما
ای خالق طبیعت‌، جان از برای چیست
وین جسم خاکسارگران از برای چیست
این مغز خانه خانه و اعصاب تار تار
وین قلب وخون و این دوران ازبرای چیست
این جمله گر برای حیاتست و مردمی
پس لشکر هوا و هوان از برای چیست
بخل وحسد چرا و نفاق و غضب ز چه
ظلم و جفا و ظن وگمان از برای چیست
این کینه و هوا و هوس گر غریزی است
پس حکمت بنای جهان از برای چیست
ورگردش جهان را اینست سرنوشت
نار جحیم و باغ جنان از برای چیست
مظلوم اگر به پنجهٔ ظالم حوالت است
پس صحبت فلان و فلان ازبرای چیست
ور حق عیان و نیست در او حاجت بیان
پس صدهزار سر نهان از برای چیست
از ره بدر شدیم خدایا هدایتی
حیران شدیم ای مدد حق عنایتی
گرگم نگشته بودی در شرع‌، راه ما
پهلو بر اوج چرخ زدی بارگاه ما
قرآن اگر نماندی در پردﻩ افول
صد آفتاب‌، نور گرفتی ز ماه ما
ور جهل جای فلسفه را نستدی بدین
در دین بجا نماندی این اشتباه ما
شد موی ما سفید به اِن قلت و قال و قیل
یک مو نکرد فرق ز روز سیاه ما
از رفض و جبر و غالی و سنت پدید گشت
این اختلاف و ذلت و حال تباه ما
این اختلاف شوم و دگر اختلاف‌هاست
بر حالتی خراب‌تر از این گواه ما
تقصیر از آن ماست که توپ جفای روس
ویران کند حریم ولی‌اله ما
و امروز چون اسیران در ﭘﻨﺠﻪ دو خصم
درمانده‌ایم و نیست کسی داد خواه ما
از کید خصم و ناکسی قائدان ملک
درهم شکسته سطوت خیل و سپاه ما
یکسو به دار، حجه و سالار دین رود
یک سو خراب‌، کعبهٔ اهل یقین شود
اسلام را شهید جفا کرد توپ روس
نتوان شمردنش که چها کرد توپ روس
هر ماتمی که بود، کهن شد به روزگار
زبن ماتم نوی که به پا کرد توپ روس
آوخ که در دیار خراسان به عهد ما
تجدید عهد کرب و بلا کرد توپ روس
نمرودوش به بارگه حجهٔ خدا
با تیر کینه قصد خدا کرد توپ روس
درداکه رخ‌، ز بهر خرابی چو قوم فیل
بر کعبهٔ حریم رضا کرد توپ روس
آه از دقیقه‌ای که بمانند پیک مرگ
دراین شریف بقعه‌، صدا کرد توپ روس
گرد ضریح سبط نبی را چوقتلگاه
پر از جنازهٔ شهدا کرد توپ روس
زوار را به طوف ضریح رضا، درو
همچون‌ علف‌، به ‌داس ‌جفا کرد توپ‌ روس
زودا که آه بی گنهان شعله‌ور شود
تا خاندان ظالم از آن پر شرر شود