غزل شمارهٔ ۳۰۴
در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند
                        هزار نامه به نقش هوس سیاه کند
                        ز حسرت رسن زلف و چاه غبغب او
                        نه طرفه گر دل من رغبت گناه کند
                        به هجراو دل من غیر ازین نمیداند
                        که روز و شب بنشیند، فغان و آه کند
                        برفت و در پی او آن چنان گریستهام
                        کز آب دیدهٔ من کاروان شناه کند
                        دلم کجا طمع وصل او کند؟ هیهات!
                        مگر ز دور به خاک درش نگاه کند
                        اگر ز طلعت او مشتری خبر یابد
                        کجا ملازمت آفتاب و ماه کند؟
                        ز فخر سر به فلک برکشد ستاره صفت
                        چو اوحدی ز سر زلف او پناه کند