غزل شمارهٔ ۱۷۶۲
ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
پی کشیدن دل هر بنفشه قلابی است
لباس تقوی ما را فروغ گل برقی است
کتان توبه ما را شکوفه مهتابی است
برای زیر و زبر کردن بنای صلاح
هوای ابر و نسیم بهار سیلابی است
ز برق و باد قدم وا کن که شبنم و گل
به روی آینه از دست رفته سیمابی است
اگر چه دولت بیدار گلشن است بهار
برای مردم بیدرد، پرده خوابی است
ز فکر ساقی و ساغر، حباب آسوده است
هوا بر تنک ظرف، باده نابی است
به کیش ما که وضو دست شستن از جان است
ز خویش هر که تهی گشته است، محرابی است
به هر رهی که روی، می رود به خانه حق
ز هر دری که درآیی، ز معرفت بابی است
به لاغری خط پاکی ز فربهی بستان
وگرنه هر سر موی تو تیغ قصابی است
به احتیاط سخن کن که دولت بیدار
در آن حریم که صائب بود، گرانخوابی است