رباعی شمارهٔ ۴۸

ای کرده فریبنده جهانت گستاخ
می آیی و می روی در او پهن و فراخ
گوی نرسد مرگ به من؛ چون نرسد؟
نه پای وی آبله، نه کفشش سوراخ