غزل شمارهٔ ۳۲۰۶
بغیر از دل مصاف عشق دیگر از که می آید؟
زدن بر قلب آتش چون سمندر از که می آید؟
به روی تازه زیر بار دل عمری بسر بردن
درین بستانسرا غیر از صنوبر از که می آید؟
به اشک گرم چشم بیغمان را شستشو دادن
بجز سرچشمه خورشید انور از که می آید؟
علم را گر نگردد راستی بال و پر جرات
به تنهایی زدن بر قلب لشکر از که می آید؟
به آب خشک حرف طوطیان را سبز گرداندن
بجز آیینه تردست دیگر از که می آید؟
به کوشش بر نیاید ریشه جهل از دل نادان
به صیقل، بردن از آیینه جوهر از که می آید؟
گرفتم دور کردی چشم شور خاکیان از خود
حذر کردن زچشم شور اختر از که می آید؟
هوس را عشق کردن نیست کار هر گدا چشمی
ز چندین در شدن قانع به یک در از که می آید؟
بغیر از تشنه دیدار در هنگامه محشر
ندادن آب چشم خود زکوثر از که می آید؟
مزن لاف شکیبایی به زیر آسمان صائب
درین دریای پرآشوب، لنگر از که می آید؟