غزل شمارهٔ ۱۰۴۸
نیست مردم هر که را نقش و نگار مردم است
مردمی هر کس که دارد در شمار مردم است
قلعه فولاد و حصن آهنی در کار نیست
چشم پوشیدن ز آفتها حصار مردم است
چون نگاه آن کس که خود را صاف کرد از پرده ها
در میان مردم است و در کنار مردم است
خودنمایی در لباس عاریت زیبنده نیست
مایه بی اعتباری اعتبار مردم است
از سبکروحی توان در چشم مردم شد عزیز
بار بر دلها بود هر کس که بار مردم است
صیقل آیینه دلهاست دست بی طمع
سرو از آزادگی باغ و بهار مردم است
عید و نوروز مبارک را بود عین الکمال
دید و وادیدی که آیین و شعار مردم است
نیست غیر از صید منظور از کمین صیاد را
گوشه گیری بیشتر بهر شکار مردم است
رنگ نتوانند مردم دید در روی کسی
لاله از رخسار رنگین داغدار مردم است
می شود بی پرده هر کس پرده مردم درید
پرده دار خویش صائب پرده دار مردم است