غزل شمارهٔ ۱۴۸
با من اول آن همه رسم وفاداری چه بود؟
بعد از آن بیموجبی چنیدن جفاگاری چه بود؟
مرحمت بگذاشتی، تیغ جفا برداشتی
آن محبتها کجا شد؟ این ستمگاری چه بود؟
مردم چشمم ز آزارت به خون آغشته شد
نور چشم من بگو کین مردمآزاری چه بود؟
زان دو گیسو گر خدا قید گرفتاران نخواست
این همه ترتیب اسباب گرفتاری چه بود؟
گر نبود ای شوخ، آهنگ دلازاری تو را
بیجهت با عاشقان آهنگ بیزاری چه بود؟
سوی خود خواندی هلالی را و راندی عاقبت
عزت او را بدل کردن به این خواری چه بود؟