غزل شمارهٔ ۶۴۸۵
قانع از رزق پریشان با دل صدپاره شو
روزی آماده می خواهی برو غمخواره شو
تا درین میخانه باشی بر حریفان خوشگوار
صاف را ایثار کن رندانه دردی خواره شو
چون به خلوت رو گذاری دل چو قرآن جمع کن
در میان جمع چون نازل شوی سی پاره شو
گر طمع داری که آید روزیت بیرون ز سنگ
در ریاض آفرینش مرغ آتشخواره شو
شربت عیسی پی بیمار گردد دربدر
چاره جویی چشم داری از جهان بیچاره شو
گر نگردد بر مراد ما فلک آسوده ایم
زین فلاخن سنگ ما گو دیرتر آواره شو
سنگ را دلجویی اطفال گوهر می کند
در حریم خردسالان مهره گهواره شو
تا ز چشم پاک چون آیینه دارندت عزیز
صائب از سیمین بران قانع به یک نظاره شو