غزل شمارهٔ ۲۱۲
دنیی دون بی وفا هیچست
                        شه دنیا و هم گدا هیچست
                        دُردی درد او خوری حیفست
                        زانکه آن درد و این دوا هیچست
                        شک ندارم که در همه عالم
                        به جز از حضرت خدا هیچست
                        نقش غیری خیال اگر بندی
                        آن خیالت به نزد ما هیچست
                        رو مجرد شو و خوشی می باش
                        کدخدای در سرا هیچست
                        سرمهٔ چشم ماست خاک درش
                        غیر از این سرمهٔ توتیا هیچست
                        بی ریا یار نعمت الله شو
                        رو رها کن ریا ، ریا هیچست