غزل شمارهٔ ۷۲۵
گذر کن ای صبا در کوی جانان
ببر از من پیامی سوی جانان
دلم را تازه کن یعنی بیاور
نسیمی جانفزا از کوی جانان
سر شوریدهٔ دارم چو مجنون
دل آشفتهٔ چون موی جانان
پریشان خاطرم خواهم نسیمی
از آن زلفین عنبر بوی جانان
دلم گردید مالا مال عشقش
سرم پر شد زهای و هوی جانان
بهر سوئی بهر کوئی بهر دم
دوم از بهر جستجوی جانان
وزد بادی مگر بر من ز کویش
کشم آبی مگر از جوی جانان
نمردم از غم هجران وزین ننگ
بسی شرمندهام از روی جانان
سخن کوته کن و دم در کش ای فیض
گرانی بر نتابد خوی جانان