شمارهٔ ۱۱

عطار / مختارنامه / باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر

دیرست که جان خویشتن میسوزم
وز آتش جان، چو شمع، تن میسوزم
ای کاش، شد آمدم نبودی که مدام
تا آمدم از بیم شدن میسوزم