شمارهٔ ۵۸

عطار / مختارنامه / باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع

شمع‌ آمد و گفت: میروم حیران من
گه کشته و گه مرده و گه گریان من
بخریدهام این فروختن از جان من
مینفروشم تا نکنم تاوان من