شمارهٔ ۳۱
ابتدا کردم به نام آن یکی
در وجود آن یکی نبود شکی
یک وجود است و صفاتش بی شمار
آن یکی در هر یکی خوش می شمار
چشم احول گر دو بیند تو مبین
تو یکی می بین چو احول دو مبین
گر هزار آئینه دیدم ور یکی
آن یکی را دیده ام در هر یکی
علم او آئینهٔ ذات وی است
آئینه خود غیر ذات او کی است
او تجلی کرده خوش در آینه
می نماید آن یکی هر آینه
روی او بنگر به نور روی او
تا چو آئینه نماید روبرو
نوش کن جام حبابی پر ز آب
تا خبر یابی ز جام و از شراب
ما درین دریا به هر سو می رویم
آبرو داریم و نیکو می رویم