غزل شمارهٔ ۱۲۰۳
ما مرشد عشاق خرابات جهانیم
ساقی سراپردهٔ میخانهٔ جانیم
تو از همدانی ولیکن همه دان نه
از ما شنو ای دوست که سر همه دانیم
تو عالم یک حرفی ما عالم عالم
تو میر صدی باشی و ما شاه جهانیم
هر کس به جمال و رخ خوبی نگرانند
در آینهٔ خویش به خود ما نگرانیم
از ما به همه عمر یکی مور نرنجید
تا بود بر این بوده و تا هست برآنیم
هر یار که بینیم که او قابل عشقست
حسنی بنمائیم و دلش را بستانیم
رندان سراپردهٔ ما عاشق و مستند
ما سید رندان سراپرده از آنیم