غزل شمارهٔ ۴۷۴۸

اینطرفه که گنجایش غم می شود افزون
هرچند شود سینه من تنگ فضاتر
خون است ز رنگینی لفظم دل معنی
از باده بود شیشه من هوش رباتر
صائب چه نهان دارم ازو صورت احوال؟
کز آینه آن روی بود روی نماتر
ای صفحه رخسار تو ازگل بصفاتر
مژگان بلندت ز سر زلف رساتر
از صلح بودچاشنی جنگ تو افزون
دشنام تو از بوسه بود روح فزاتر
ازنعمت دیوار محال است شود سیر
چشمی که شد از کاسه در یوزه گداتر
از چشم هوسناکتر افتاده دل من
از برگ بود ریشه من سربه هواتر
برنسبت خود رشک برد عاشق مغرور
نزدیکی دل کرد مرا از تو جداتر
گردیدز خط حسن غریب تو یکی صد
گوهر شودازگردیتیمی به صفاتر
حسن می گلرنگ یکی صد شود ازموج
از خط لب میگون تو شد هوش رباتر