غزل شمارهٔ ۶۴
به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد
گل شکفته درین بوستان نمیباشد
خروش سیل حوادث بلند میگوید
که خواب امن درین خاکدان نمیباشد
به هر که مینگرم همچو غنچه دلتنگ است
مگر نسیم درین گلستان نمیباشد؟
به طاقت دل آزرده اعتماد مکن
که تیر آه به حکم کمان نمیباشد
به یک قرار بود آب، چون گهر گردد
بهار زندهدلان را خزان نمیباشد
کناره کردن از افتادگان مروت نیست
کسی به سایهٔ خود سرگران نمیباشد
مکن کناره ز عاشق، که زود چیده شود
گلی که در نظر باغبان نمیباشد
هزار بلبل اگر در چمن شود پیدا
یکی چو صائب آتشزبان نمیباشد