غزل شمارهٔ ۵۲۱۵
از خشک طینتان مطلب جز جواب خشک
بحر سراب را چه بود جز سحاب خشک ؟
در زهد من نهفته بود رغبت شراب
چون نغمه های تر که بود در رباب خشک
از سوز عشق گریه من شد بدل به آه
خون مشک گشت درجگر این کباب خشک
بگذشت آب عمر و مرا دربساط ماند
چون موجه سراب همین پیچ و تاب خشک
آخر مروت است کز آن لعل آبدار
باشد نصیب سوخته جانان جواب خشک
جز آه سرد، آینه ام حاصلی نداشت
زنگ است سبزه ای که بروید ازآب خشک
باآبرو بساز که جاوید زنده ماند
چون خضر هرکه کرد قناعت به آب خشک
از روشنان چرخ سخاوت طمع مدار
کز شبنم آبرو طلبد آفتاب خشک
دایم بود چو آبله سیراب گوهرش
هرکس قدم به صدق نهد درسراب خشک
باور که می کند که ازان تیغ آبدار
چون جوهرست قسمت من پیچ و تاب خشک؟
صائب امید من ز بزرگان بریده شد
تاشد ز کوه قسمت سایل جواب خشک