الحکایة و التمثیل
آن یکی پرسید از مجنون مگر
کز کدامین سوی قبلهست ای پسر
گفت اگر هستی کلوخی بیخبر
اینکت کعبهست در سنگی نگر
کعبهٔ عشاق مولی آمدست
آن مجنون روی لیلی آمدست
چون تو نه اینی نه آن هستی کلوخ
قبلت از سنگ است ای بیشرم شوخ
گرچه کعبه قبلهٔ خلق جهانست
لیک دایم قبله جای کعبه جانست
در حرم گاهی که قرب جان بود
صد هزاران کعبه سرگردان بود