غزل شمارهٔ ۲۱۷۶
خام است شرابی که در او غلغله ای هست
پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست
گل می شکفد از مژه خار مغیلان
تا در قدم گرمروان آبله ای هست
با گل همه شب دست و گریبان وصال است
چون خار کسی را که زبان گله ای هست
چون معنی بیتیم یکی، از ره معنی
در صورت اگر ما و ترا فاصله ای هست
ارباب جنون را ز کشاکش خبری نیست
در گردن عقل است اگر سلسله ای هست
همره چه ضرورست، که از سنگ ملامت
در هر قدم راه جنون قافله ای هست
صائب برد از صحبت گل فیض چو بلبل
آن را که درین باغ زبان گله ای هست