غزل شمارهٔ ۵۲۵۳
قدم برون منه از خلوت نهانی دل
که می کنند گرانبارت از گرانی دل
سوار دل شو اگر ذوق لامکان داری
که نیست هیچ براقی به خوش عنانی دل
چنان مکن که دل ما در اضطراب آید
که عرش می تپد از بال و پرفشانی دل
ستاره دل خوش شبنم سحرگاه است
چو غنچه زود زوال است کامرانی دل
مخور چو پسته خندان فریب خنده خشک
شکر به کار براز خنده نهانی دل
رخ تو چون نشود گلگل از توجه ما
ز سنگ لاله بروید زباغبانی دل
کجا شکسته مادر درست خواهی کرد
ترا که زلف شکسته است از گرانی دل
کجاست اهل دلی تا بیان کنم صائب
که کار تیغ زبان کرد بی زبانی دل