غزل شمارهٔ ۸۶۳
یک سخن زان لعل خاموشم بگوی
نکتهای شیرینتر از نوشم بگوی
بر دهانم نه لب و سری که هست
از زبان خویش در گوشم بگوی
امشبم چون دوش بودن آرزوست
از چه میداری شب دوشم؟ بگوی
هوش من در گفتن شیرین تست
تا نباید رفتن از هوشم بگوی
دیشبم پوشیده گفتی: سر بیار
این سخن بییار سر پوشم بگوی
با دل مجنون من پیغام وصل
پیش از آن کز هجر برجوشم بگوی
اوحدی، با چشم مستش حال من
گر نکردستی فراموشم بگوی