غزل شمارهٔ ۹۵
این درد مرا دوا که داند؟
وین نامهٔ اندهم که خواند؟
جز لطف توام که دست گیرد؟
جز رحمت تو کهام رهاند؟
بنمای رخت به دردمندی
تا بر سر کوت جان فشاند
آیا بود آنکه بیدلی را
لطف تو به کام دل رساند؟
افتادم بر در قبولت
امید که از درم نراند
کار دل من عنایت تو
گر بهتر ازین کند، تواند
مهری ز قبول بر دلم نه
کین قلب کسی نمیستاند
چون حلقه برین دری، عراقی
میباش و مگرد، بو که داند