غزل شمارهٔ ۴۹۸۱
کم نگردید ز خط خوبی روز افزونش
سبز درسبز شد از خط رخ گندم گونش
گفتم از خط لب او ترک کند خونخواری
تشنه تر گشت ازین سبزه لب میگونش
داشتم از خطش امید خط آزادی
سرخط مشق جنون گشت خط شبگونش
هیچ مضمون خط یار ندانستم چیست
حسن خط کرد مرابی خبر از مضمونش
سرو چون سبزه خوابیده کشد خط به زمین
درریاضی که کند جلوه قد موزونش
برده از کار مرا لیلی آهوچشمی
که روانی برد ازریگ روان هامونش
می چکد زهر ز تیغ نگه او صائب
تا نهان شد به خط سبز رخ گلگونش