غزل شمارهٔ ۱۹
فقر ما خوشتر ز ملک پادشا
ما و درویشی و درویشی ما
فقر سلطانی است ، سلطانی است فقر
پادشه درویش و درویش پادشا
بینوائی ما و ذوق نیستی
باز پرس از عاشقان بینوا
عاشق و مستیم در کوی مغان
دنیی و عقبی کجا و ما کجا
بیخودم من بیخودم من بیخودم
با خدایم با خدایم با خدا
جام دُرد درد او درمان دل
نوش کن جامی که تا یابی دوا
نعمتالله مست و می نوشد مدام
در خرابات فنا جام بقا