غزل شمارهٔ ۴۶۱

صد شکر کز حلاوت هستی گذشته ایم
وز ذوق هوشیاری و مستی گذشته ایم
ای خوشدلی مناز که ما از بساط عمر
در روزگار باد پرستی گذشته ایم
در راه راست گام به اندیشه می نهیم
از بس که بر بلندی و پستی گذشته ایم
راز درون پرده ز بیرون نوشته، لیک
دایم به این صحیفهٔ مستی گذشته ایم
عرفی به راه روان عدم جای بار نیست
تا تو کلاه گوشه شکستی، گذشته ایم