غزل شمارهٔ ۲۸۶۴
به احسان خانه از سیل حوادث رسته می گردد
در بی خیر در اندک زمانی بسته می گردد
تو از کوتاه بینی می کنی اندیشه روزی
وگرنه آسیای آسمان پیوسته می گردد
مشودرهم زسختیهای دوران چون سبک مغزان
که سنگ آخر نصیب پسته لب بسته می گردد
مکن دل را به رنگ و بو پریشان چون هوسناکان
که از گردآوری برگ خزان گلدسته می گردد
منه پیش ره ارباب حاجت چوب ای غافل
که از دربان در ارباب دولت بسته می گردد
تو می سازی زغفلت گرم جای خود، نمی بینی
که چرخ از کهکشان اینجامیان بربسته می گردد
به تسبیح ریای زاهدان از ره مرو صائب
که چندین دام مکر اینجا عنان بگسسته می گردد