غزل شمارهٔ ۳۳۰
همه عالم حجاب حضرت اوست
روح اعظم نقاب حضرت اوست
قطب عالم که مظهر عشق است
سایهٔ آفتاب حضرت اوست
عقل کل نفس کل بر عارف
یک دو حرف از کتاب حضرت اوست
می خمخانهٔ حدوث و قدم
بخشش بی حساب حضرت اوست
دل ما سوخت آتش عشقش
خوش دلی کو کباب حضرت اوست
راز خود خواستم که گویم باز
فکر من از خطاب حضرت اوست
در خرابات عشق سید ما
رند مست خراب حضرت اوست