غزل شمارهٔ ۱۳۴۷
نوای عالمی بخشی اگر یابی نوای او
همه بر رای تو باشد اگر باشی برای او
مقام سروری جوئی سر کویش غنیمت دان
بهشت جاودان خواهی در خلوتسرای او
به جانان جان سپار ای دل که کار عاشقان اینست
هوای خویشتن بگذار اگر داری هوای او
بیا و دُردی دردش به شادی روی ما درکش
که خوش دردیست درد دل که آن باشد دوای او
گدای حضرت او شو که شاه عالمی گردی
همه باشد گدای تو اگر باشی گدای او
اگرچه مختصر باشد به نزد او همه عالم
فقیرانه فدا گردم ، فدای که ، فدای او
چو بنده هر که فانی شد حیات جاودانی یافت
همیشه زنده خواهد بود سید از بقای او