غزل شمارهٔ ۷۸۲
از گریه خاک دام چمن می کنیم ما
در غربتیم و سیر وطن می کنیم ما
هر سنگ پاره ای که فتد چشم ما بر او
از یک نظر عقیق یمن می کنیم ما
تیغ فنا چو آب حیات ایستاده است
در خشکسال جسم وطن می کنیم ما
گر توتیا شود قلم استخوان ما
مشق جنون به زیر کفن می کنیم ما
بی جبهه گشاده، سخن رو نمی دهد
آیینه ای چو هست سخن می کنیم ما
در بیضه حرف طوطی ما نقل بزمهاست
در مهد، چون مسیح سخن می کنیم ما
یک نافه است خال ز مشکین غزال او
در کام شیر، سیر ختن می کنیم ما
مشکل گشاست غنچه دلهای عاشقان
خون در دل نسیم چمن می کنیم ما
فرمانروای مصرع برجسته می شود
صائب به هر که مشق سخن می کنیم ما