تلخ و شیرین

گر ز درم آن مه دو هفته درآید
بخت جوان، وقت پیریم به سر آید
گر بر غلمان برند صفحۀ رویش
حور بهشتی چو دیو در نظر آید
پای اگر می‌نهی، به دیدۀ من نه
سرو خوش است از کنار جوی برآید
تلخ مگو، رخ ترش مکن که از آن لب
هر چه بگویی تو تلخ، چون شکر آید
در سفر عشق نیست غیر خطر هیچ
خوش بودم هر چه زین سفر بسر آید
میکشی‌ام گه به سوی کعبه و گه دیر
چند صبوحی پَسِ تو دربدر آید؟