غزل شمارهٔ ۸۸۶
ای نسیم سحر، چه میگویی؟
از بت من خبر چه میگویی؟
به جز آن کم ز غم بخواهد کشت
چه شنیدی؟ دگر چه میگویی؟
میدهم در بهای وصلش جان
میبری، یا مبر، چه میگویی؟
با تو بار سفر دل من بود
چیست بار سفر؟ چه میگویی؟
من از آن لب سخن همی پرسم
تو حدیث شکر چه میگویی؟
گذری میکند بجانب من؟
یا ندارد گذر؟ چه میگویی؟
به جز احوال آن نگار مگوی
اوحدی را ز هر چه میگویی