غزل شمارهٔ ۲۱۶
نیست غم گر شد گریبان من از غم چاک چاک
سینهام چاکست از چاک گریبان خود چه باک؟
میکشی بر غیر تیغ و میکشی از غیرتم
از هلاک دیگران بگذر که خواهم شد هلاک
نیست جان را با تن پاک تو اصلاً نسبتی
این تن پاک تو صد ره پاکتر از جان پاک
خاک آدم را از آن گل کرد استاد ازل
تا چنین نازک نهالی بر دمد ز آن آب و خاک
ای که از ما فارقی گویا نمیدانی که ما
دردمندانیم و آه ما به غایت دردناک
میپرستان را ز می هر دم حیاتی دیگرست
آب حیوان ریخت گویا باغبان در جوی تاک
گر هلالی چند روزی در لباس زهد بود
باز در کوی خراباتست مست و جامه چاک