امین داور و دارا معین ملت و ایمان
یمین کشور و لشکر ضمین ملکت و هامان
قوام ملت احمد نظام مذهب جعفر
معاذکشور دارا ملاذ لشکر خاقان
نگین خاتم دولت مکین مسد شوکت
تکینکشور همتطغان ملکت احسان
قوامکشور صاحبقران و قائدگیتی
ظام لشکر عباس شاه و ناظم گیهان
هجوم لشکر او را علامت آمده محشر
زمان دولت او را قیامت آمده پایان
قطاس رایت او را که کلاله ساخته حورا
عقاص پرچم او را غلاله ساخته غلمان
عقاب صول او را نوایب آمده مخلب
هژبر سطوت او را حوادث آمده دندان
بهصحن گلشن جودش نرسته غنچه ی ضنت
به گرد مرکز ذاتش نگشته پرگر عصیان
کمند چینی او را ستاره آمده چنبر
سمند ختلی او را زمانه آمده میدان
به پیش صارم برٌان او چه خار و چه خاره
به نزد بیلک پرّان او چه برد و چه خفتان
پرند حادثه سوزش فنای خرمن فتنه
خدنگ نایبهتوزش بلای دودهٔ طغیان
حسام هندی او را منیه آمده جوهر
سهامتوزی او را بلیّه آمده پیکان
به وقعه خنجر قهرش بریده حنجر ضیغم
به پهنه دهرهٔ خشمش دریده زهرهٔ ثعبان
سپاه شوکت او را ستاره مهچهٔ رایت
سرای دولت او را مجره شمسهٔ ایوان
جهان دانش و جود ای ز وصف ذات تو عاجز
ضمیر اخطل و اعشی روان صابی و حسان
ز ابر دیدهٔ کلگ تو صفحه مخزن گوهر
ز برق خندهٔ تیغ تو پهنه معدن مرجان
غلام عزم تو صرصر مطیع رای تو اختر
یتیم دست تو گوهر اسیر طبع تو عمان
نسیمگلشن مهرت فنای گلشن جنت
سموم آتش قهرت بلای ساحت نیران
هر آنچه حاصل گیتی به پیش جود تو اندک
هرآنچه مشکل عالم به نزد رای تو آسان
کمینه خادم خدمتگران بزم تو زهره
کهینه چاکر خنجرکشان رزم تو کیوان
سموم صرصر قهرت خمود آتش دوزخ
زلال کوثر لطفت زوال چشمه ی حیوان
کف تو آفت گوهر لب تو آتش شکر
رخ تو قتنهٔ اختر دل تو مظهر ایمان
برنده تیغ تو مهر و عدوی جاه تو شبنم
درنده رمح تو ماه و حسود قدر تو کتان
چه لابه پیش تو آرم ز جور اختر ریمن
چه شکوه پیش تو آرم ز دورگنبدگردان
ز بخت خود شدهشاکی بهروز خود شده باکی
ز رنج خود شده حاکی به حال خود شده حیران
نه زخم کلفت او را بغیر مهر تو مرهم
نه درد محنت او را به غیر لطف تو درمان
ولی قدر تو بادا هماره همسر شادی
عدوی جاه تو بادا همیشه پیرو خذلان