غزل شمارهٔ ۸۳۷
مه نقاب آفتاب است ای پسر
آفتاب مه نقال است ای پسر
شب چنین باشد ولی چون روز شد
روشن است و آفتابست ای پسر
می نماید عالمی در چشم ما
چون حبابی پر ز آبست ای پسر
ساقی ما کرد میخانه سبیل
لطف ساقی بی حسابست ای پسر
میر مستانیم و با ساقی حریف
این سعادت زان جنابست ای پسر
گر بخواهی هفت هیکل نزد ما
حرفی از ام الکتاب است ای پسر
نعمت الله در خرابات مغان
عاشق و مست و خرابست ای پسر