غزل شمارهٔ ۱۳۰۷
تو سلطانی به حسن امروز و مه رویان گدای تو
کنم جان عزیز خود فدای که فدای تو
نوائی از تو می خواهم اگر انعام فرمائی
چه خوش باشد اگر یابد نوائی بینوای تو
دلم خلوتسرای تست غیری درنمی گنجد
ندارم در همه عالم کسی دیگر به جای تو
گذشتم از خودی بی شک برای دولت وصلت
به صدق دل شدم دائم برای تو برای تو
اگر چه زاهد رعنا بهشت جاودان جوید
بهشت جاودان من در خلوتسرای تو
هوای تست عمر من همیشه از خدا خواهم
چه خوش عمری که من دارم که هستم در هوای تو
مشو بیگانه از سید که سید رند سرمست است
به جای خویش می دارش که باشد آشنای تو