شمارهٔ ۶۱
با سنایی سره بود او چو یکی دانگ نداشت
چون دو دانگش به هم افتاد به غایت بد شد
به قبول دو سه نسناس به نزدیک خران
گر چه دی بیخردی بود کنون بخرد شد
راست چون تا که جز آحاد شماریش نبود
چون مگس بر سر او رید نهش نهصد شد