در ذمّ عوام و بازاریان و جهال گوید ذکر مساوی العوان للخواص نفع عام
سنایی
/
حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه
/
الباب التاسع فیالحکمة والامثال و مثالب شعراءالمدّعین ومذّمةالاطباء والمنجّمین
عامه تا در جهانِ اسبابند
همه در کشتیاند و در خوابند
دل عامی چو دیدهٔ یار است
نیم بیمار و نیم بیدار است
گنده و بیمزه است صحبت عام
چون سگ پخته و چو مردم خام
زان گروهی که سوی درویشان
نفرت آرد همی خرد زیشان
از دل عامی و بخیل و حسود
کینه آید ولیک ناید جود
مگس و گزدمند مردم دون
نیشی اندر دهان یکی در کون
نه به دل بر نهد جهان پلید
بر سر دیو چتر مروارید
ز آفت نیش یک جهان گزدم
چشم من پر مژهست چون گندم
روی چون ابر از آن دژم دارند
که چو ابر آب در شکم دارند
چون خُره زان سزای قربانند
که خرهوار مغ مسلمانند
چون مگس روی بهر نان شویند
در چو گربه برای خوان جویند
مزد باشد برای خندیدن
سبلت زن به مزدشان ریدن
گاه شوخی پلید چون مگساند
گاه صحبت به غیض چون دنساند
شوخ همچون مگس ولیبانان
طعمهٔ عنکبوت بیسامان
بهر پیوند جان مهمان را
روزه فرموده سال و مه جان را
گر یکی میهمان بخوان رسدش
کارد گویی به استخوان رسدش
گر دهند این گره به کوه آوا
نکند کُه بزرگشان به صدا
از پی یک دو لقمه خرد به هیچ
کرده بسیار گونه راه بسیچ
مردم عامه همچو زنبورست
که صلاح از وجودشان دورست
هوس دخلشان چودوزخشان
دفتر خرجشان چو مطبخشان
از پی یک دو لقمهٔ تر و شور
بام و دیوار خز چو گربه و مور
ریششان سال و مه ببردن چیز
از شره مانده بر گذر گه تیز
حاصل سفله چیست جز غم و رنج
قفص تیز چیست جز قولنج
یک دم ار تخته در بغل گیرند
خانهٔ خویش در تبل گیرند
یک دم ار گوش سوی رود آرند
به دو گوز آسمان فرود آرند
شکر ایشان بخواهم ارچه به روز
بشکند زوبه ساعتی صد گوز
ذکرش بر هجاش شیر گواست
ریش مادر غرش بکن که رواست
آمد از چنگشان ز سبلت حیز
در تظلم میان درکهٔ تیز
چون نعامه به گاه نان خوردن
لیک چون مرغ وقت اه کردن
اه کنند از دریغ اه کردن
خه کنند از جواب خه کردن
عامه مانند گردباد بُوَد
که سبک خیز همچو باد بُوَد
به یکی باد خوش شود ناچیز
صورت مرد دارد و تن حیز
عرض عامه بسان نار بُوَد
گرچه بیمال و بیتبار بُوَد
کرده مجروح چون دد از بیداد
که نه دندان نه ناخنش ماناد