غزل شمارهٔ ۱۰۷۹
آتش عشقش خوشی افروختم
نام و ننگ و نیک و بد را سوختم
سوختم پروانهٔ جان و دلم
شمع جمع عاشقان افروختم
خرقهٔ ناموس بدریدم دگر
جامهٔ رندانه ای بردوختم
گوهری بخریدم از صراف عشق
نقد و نسیه در بها بفروختم
عالم عشقم چو من عالم کجاست
عالمی را علم عشق آموختم
نعمت الله حاصل عمر من است
حاصل عمر خوشی اندوختم