غزل شمارهٔ ۳۴۷۵
از قضا چشم سیاه تو به یادم آمد
قدر انداز نگاه تو به یادم آمد
ترکش تیر جگردوز قضا را دیدم
صف مژگان سیاه تو به یادم آمد
به دل ساده خود راه نگاهم افتاد
صفحه روی چو ماه تو به یادم آمد
برق را دست و گریبان گیاهی دیدم
بیگنه سوز نگاه تو به یادم آمد
عندلیبی به سر شاخ گلی می لرزید
جنبش پر کلاه تو به یادم آمد
موی پر پیچ و خمی بر سر آتش دیدم
زلف خورشید پناه تو به یادم آمد
صائب از جلوه برقی که به خرمن افتاد
سینه پردازی آه تو به یادم آمد