غزل شمارهٔ ۶۸۱۵
تا کی از خواب گران پرده دولت سازی؟
چشمه خضر نهان در دل ظلمت سازی
خلوت گور ترا جنت دربسته شود
گر درین نشائه به تنهایی و عزلت سازی
صد در فیض به روی تو گشایند از غیب
سینه را گر سپر سنگ ملامت سازی
می شود خاک شکرزار تو بی دیده شور
گر تو چون مور به اکسیر قناعت سازی
مشت خونی که بود حق سرشک سحری
چند گلگونه رخسار خجالت سازی؟
رشته ای را که توان ساخت کمند وحدت
حیف باشد که تو شیرازه صحبت سازی
در قیامت گل بی خار تو خواهد گردید
پشت دستی که تو زخمی ز ندامت سازی
تو که از دیدن گل می روی از خود صائب
به ازان نیست که از دور به نکهت سازی